نوع مقاله : علمی - پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار جغرافیای سیاسی، دانشگاه خوارزمی تهران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی، دانشگاه خوارزمی تهران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Iran's foreign policy in a particular moment has a reproduction of the earlier sediments and bitter past and attempts to adopt a discourse of opposition with power centers. Most of the bitter legacies of legitimacy and fairness cannot be easily passed through, it is a few historical facts to be verified. However, over-reliance on the earlier sediments that mistrust and institutionalized reciprocity does not an appropriate approach in all the time and cannot gain the country's national interests in the field of complex global policy network. On the other hand, a foreign policy that fade or hidden behind the values and ideas of the Islamic Revolution cannot be accepted. Present global geopolitical system is a system based on a highly competitive and is based intrusion coordinates and geographical locations where detailed knowledge in order to gain hegemony in the transnational level is very important. Lived experience and history of Iran has shown that this country can recognize the profound geopolitical position and coordinates its way back to its authority as a major power and can be avoid from geopolitical challenges and the consequences of its isolation. This paper with descriptive-analytical methodology. Reviews and examines the discourses of Iran’s foreign policy and attempt to confirm the hypothesis that moderate discourse on foreign policy is one of the most profitable approaches for the country that has remarkable geopolitical weight in regional and global position.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
با وجود افزایش سیاستهای اقتصادی بومگرایانه در سپهر منافع ملی[1] کشورها، هنوز بایستگیِ[2] سختافزاری قدرت برای تعامل[3] پیوسته و پویا در روابط میان دولتها و ملتها، ارتباط و پیوند با ساختار جهانی را ناگزیر و ناگریز میسازد. در کنار این امر، مردهریگهای برجای مانده از نظامهای پیشین بینالمللی و رنگ و بوی ایدئولوژیک و سلطهجویانهی آنها، سبب شده است تا نوعی سیاست تنشزا[4] و تعارضی[5] نیز مشاهده شود؛ گویا بازماندن رسوبهایی از رخدادهای گذشته در ذهن و روان شماری از بازیگران سیاسی، به ویژه در بخشهای توسعه و امنیت پایدار همواره نوعی عدم قطعیت، تردید و گریز از تحقق نهاییِ تعاملگرایی در جهان را درپی داشته است (Walker, 2013: 4). پشتگرمی فزون از حد بر این رسوباتِ پیشین که بیاعتمادی و ذهنیت مقابله به مثل را تقویت میکند، راهکاری نیست که بتواند منافع ملی یک کشور را در عرصهی شبکهای و پیچیدهی سیاست جهانی برآورده کند. حتی قدرتهای کلان امروز نیز با همهی زیرساختهای کافی خود نمیتوانند همواره با سیاستهای تنشی و تعارضی به پیش روند. وآنگهی در کشورهای جهان سوم که فقدان زیرساختارها در آن آشکارا به چشم میخورد، در پیش گرفتن چنین سیاستهایی کاهش روابط سیستمی با سایر عناصر سیستمی در جهان و چالش ژئوپلیتیکی[6] و در مرحلهی پیشرفتهتر به انزوای ژئوپلیتیکی[7] منجر میشود (Caruso and Marco, 2013: 9).
جمهوری اسلامی ایران در سیاستهای خارجی خود و در برههای خاص، با بازتولید رسوبات پیشین و میراثهای تلخ گذشته، اقدام به در پیش گرفتن سیاست تعارضی و تقابلی با شماری از کانونهای قدرت گرفته است. از حقانیّت بیشینهی این میراثهای تلخ نمیتوان به آسانی عبور کرد و انصاف در آن است که به چنین واقعیتهای تاریخی انگشت تایید گذاشته شود. کشور ایران به دلیل مختصات جغرافیایی- ژئوپلیتیکی ویژهی خود، همواره در کانون نگاهها و نقشههای بازیگران قدرتمند جهان بوده است (دهقانی فیروزآبادی، 1391: 33-32). در برههای از تاریخ، این قدرتها به سبب برجستهبودن بیش از حد سیاست استعماری خود، هیچگاه در اندیشهی یک بازی سیاسی برد- برد[8] نبودهاند و همواره به تهی کردن کشورهای حاشیهای مانند ایران و انباشت ثروت کشورهای خود که به عنوان کشورهای مرکزی بشمار میآیند، اقدام کردهاند. با تغییر رویکردها در جهان سیاسی امروز، آنچه مهم و کارگشاست، پاسداشت منافع ملی و گریز از تبدیل شدن میراثهای تلخ گذشته به مثابهی یک ایدئولوژی زجرآور است. تحقیق پیشروی، با پرداختن به میراث بازتولید رسوبات گذشتهی سیاسی در صحنهی تصمیمگیریهای کلان ایران، به بازشناسی این مسئله خواهد پرداخت که بهنظر میرسد اولویت و اهمیت منافع ملی، باید مانع از برجستگی و تصلب ایدئولوژی شود. از این روی، بهنظر میرسد که سیاست خارجی میانهگرایی[9] به مثابهی یک دستمایه و سرمایه برای بدست آوردن حد مطلوبی از منافع ملی در جهان امروز است.
1. روش تحقیق
پژوهش حاضر از جنبهی هدف و ماهیت جزء تحقیقات کاربردی است و از جنبهی روشی، در زمرهی تحقیقات کیفی بشمار میرود. روش بکار رفته در این تحقیق، توصیفی - تحلیلی است و اطلاعات مورد نیاز نیز از طریق مطالعات کتابخانهای و اسنادی گردآوری شده است.
2. چارچوب نظری
رویهم رفته، میتوان گفت که علتهای ریشهایِ رقابت میان کشورها و قدرتها در عرصهی جهانی از دو دیدگاه کلی قابل بررسی و صورتبندی است؛ نخستین علت، وجود پیشینهی ایدئولوژیک در بروز رقابت میان قدرتهای جهانی در سدهی بیستم میلادی و سدههای پیش از آن بوده است. از این رهگذر، میتوان اذعان داشت که با فرجام یافتن جنگ سرد، دوران مبنا قرار دادن سرشت رقابتهای جهانی بر پایهی ایدئولوژی چندان پذیرفتنی نیست (احمدی پور و لشکری، 1389: 2). الگوی دیگر، الگوی عقلانی رقابت است که سرشت رقابت در میان قدرتها را بر پایهی منافع ملموس همچون دسترسی به منابع طبیعی، انرژی و موقعیت ژئواستراتژیک است (عابدی، 1387: 32). گفتنی است که وارد کردن عقلانیت در رقابت میان کشورها به معنای نادیده گرفتن وجوه معناگرایانه و مرکزیت بخشیدن به جلوههای ماتریالیستی نیست؛ بلکه در نگاه عقلانی امتزاج هر دو جنبهی مادی- معنوی مد نظر قرار میگیرد. از این روی، عقلانیت در رقابت به معنای سنجش هزینه- سود و مبنا قرار گرفتن ژئولیتیک است که شناخت دقیق از شرایط ژئوپلیتیکی کشور، ضروری و الزامآور است (کاظمی، 1379: 131؛ واعظی، 1386: 26). بنابراین، از این نظرگاه «مقصود از ژئوپلیتیک مطالعه و بازشناسی اثرگذاری عوامل جغرافیایی در تصمیمگیری سیاسی صاحبان قدرت و سیاستمداران کشورها است» (مجتهدزاده، 1381: 20).
چنین نگرشی سبب موازنهی قوا و پیشگیری از زورگویی و تجاوز رقیبان به حق و حقوق یکدیگر میشود. این موازنهی قوا در چهارچوب مباحث استراتژیک در سطح منطقهای و ژئواستراتژیک در سطح جهانی است (مجتهدزاده،1391:112).
2-.1 چالش ژئوپلیتیکی
«عبارت است از وضعیت یک دولت یا کشور بر پایهی عوامل ثابت و متغیر ژئوپلیتیکی و متاثر کردن سیاست آن کشور با استفاده از متغیرها و عوامل جغرافیایی. به عبارت دیگر، منفعل کردن سیاست و استراتژی ملی دیگر کشورها با کاربرد عوامل و ارزشهای جغرافیایی یا کاربرد جغرافیا علیه کشورهای رقیب» (حافظ نیا،1390:121). کشورها و دولتها برای ضربه زدن به رقیب خود یا محدود سازی قدرت مانور و عمل آن از ابزارها و روشهای گوناگونی بهره میبرند. یکی از ابزراها و روشها، کاربرد جغرافیا و ارزشها و عناصر جغرافیایی علیه دیگران است. ارزشها و عوامل جغرافیایی اعم از متغیر و ثابت، طبیعی و انسانی، مکانی و فضایی دارای طیف گستردهای میباشند که کاربرد یک یا تعدادی از آنها علیه کشور کشور رقیب یا حریف، میتواند مواضع سیاسی آنرا منفعل نماید و سبب تحمیل خواستهها و نیات دیگر بازیگران بر آن کشور شود. هدف اصلی هر چالش ژئوپلیتیکی، ایجاد انفعال در طرف مقابل به منظور تغییر رفتار آن باشد.
چالش ژئوپلیتیکی زمانی که در صحنهی رقابتهای فراملی پدیدار گردد، میتواند ظرفیتها و مزیتهای جغرافیایی یک کشور را به زیان آن کشور منتهی گرداند. به سخن دیگر، آنچه پیش از این برای یک کشور مزیت به شمار میآمد و از رهگذر آن منافع زیادی کسب کرده بود، اینک به مثابهی یک اهرم فشار علیه آن کشور بکار گرفته میشود. برای نمونه میتوان به ذخایر ژئوپلیتیک انرژی (نفت و گاز) در کشورهای خاورمیانه که اغلب بر اقتصاد تک محصولی فروش نفت متکی هستند، اشاره کرد. تحریم نفتی این کشورها، چالش ژئوپلیتیکی عمیقی در این کشورها پدید میآورد و آنچه که پیش از این به عنوان یک منبع درآمد هنگفت در اختیار ساخت و آبادانی قرار میگرفت، اینک عملاً از یدِ قدرت آنان خارج میشود. در چنین وضعیتی، به سبب نبود زیرساختهای دیگر برای رشد شتابان اقتصاد چند محصولی و وابستگی شدید دیگر ساختارها به پول نفت، پویایی و تحرک سیاسی- اقتصادی کاسته میشود و به عبارتی رساتر، «هم قدرت سخت و هم قدرت نرم یک کشور را در معرض آسیب میگذارد» (Allen and Steele, 2010:1). شایان ذکر است که چالش ژئوپلیتیکی تنها در تحریم روی نمیدهد، بلکه در پیش گرفتن سیاستهای غیر تعاملی و تنشزا در صحنهی جهان سیاسی نیز از عوامل موثر در به چالش کشیده شدن عناصر و ظرفیتهای ژئوپلیتیکی یک کشور است که در آن سیاست همگرایی منطقهای و فرامنطقهای به فراموشی سپرده میشود (Goff,2014:13). بنابراین، آنچه در چالش ژئوپلیتیکی از تحریم شدن یک کشور نیز مهمتر است، وجود سیاست خارجی تعارضی و تندروانه و عدم تمایل به همگرایی و تعامل در سطوح منطقهای و فرامنطقهای است.
2-2 انزوای ژئوپلیتیکی
انزوای ژئوپلیتیکی تفاوت چندانی با انزوای سیاسی ندارد. بدین معنی که در هم در ازوای سیاسی و هم در انزوای ژئوپلیتیکی، به کاهش مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ارتباطی، فرهنگی و... یک واحد سیاسی ـ فضایی (اعم از کشور مستقل یا خودمختاریها) با محیط پیرامونی اشاره میشود (Amirah-Fernández, 2013: 13). تفاوت انزوای ژئوپلیتیکی با انزوای جغرافیایی در این است که برخلاف انزوای جفرافیایی که محصول طبیعی موقعیت جغرافیایی است، انزوای ژئوپلیتیکی محصول موقعیت ژئوپلیتیکی است که علاوه بر ارزشهای جغرافیایی، موقعیت کشورها در بستر ساختار سیاست جهانی و تقسیمبندیهای سیاسی جهان را به نمایش میگذارد (. در موقعیت انزوای جغرافیایی شاید مناسبات کاملاً دوستانه بین کشورها برقرار باشد، اما در موقعیت انزوای ژئوپلیتیکی کشورها تحت فشارهای محیط پیرامونی یا بینالمللی به لحاظ برقراری مناسبات مستقیم با جهان خارج رنج میبرند. بر همین اساس، انزوای ژئوپلیتیکی موجودیت سیستم سیاسی، ثبات سیاسی، آرامش اجتماعی، امنیت ملی و بالاخره بقای هر کشوری را تهدید میکند و در مقابل برقراری تعاملات گسترده با سایر کشورها یا سازمانهای فراکشوری، علاوه بر تقویت منزلت هر کشوری در سیستم جهانی و منطقهای، ضامن امنیت و بقای ملی، ثبات و انسجام سیاسی آن کشور است (زیاری، 1389: 182).
2-3 ژئوپلیتک نظام جهانی؛
با در نظر گرفتن جهان به مثابهی عرصهی ژئوپولیتیکی و به عنون نظامی عام، مدلی برای تحلیل روابط میان ساختارهای سیاسی و محیطهای جغرافیایی آن فراهم میآید. این تعاملات، نیروهایی ژئوپولیتیکی را پدید میآورند که نظام ژئوپولیتیکی را شکل داده، واژگون کرده و سپس آن را به سمت سطح تازهای از موازنهی قدرت هدایت میکنند. قدرتهای بزرگ جهانی در راستای کسب یا حفظ جایگاه برتری خود، بازیهای ژئوپلیتیک را در قالب دوستی یا دشمنی دنبال میکنند و از برآیند آن در گوشه و کنار جهان ستیزها، کشمکشها، جنگهای خونین و یا صلح، همگرایی، دوستی، همکاری و... سر بر میآورد. بخش دیگری از کشمکشهای ژئوپلیتیک در سطح کوچکتر و در قالب مناطق انجام میشود. در این سطح نیز قدرتهای جهانی می توانند نقش آفرین باشند، اما در قیاس با سطح جهانی، قطعاً در سطح منطقهای قدرتهای منطقه ای نقش زیادی خواهند داشت. قالبهای پیش گفته دوستی و دشمنی و پیامدهای آن در سطح منطقه ای هم میتواند توسط قدرتهای منطقهای طرح و پیگیری شود. در سطح ملی نیز پویشهای ژئوپلیتیک میتواند دنبال شود. سطح ملی رفتار درونی کشورهای یک منطقه در سیاست داخلی کشور را نشان می دهد. بخشی از ژئوپلیتیک منطقه ای معمولاً به «بازیهای همزمان» ملی و جهانی اختصاص دارد.
از این روی، ژئوپلیتیک منطقهای اشاره به بخشی از کنشهای ژئوپلیتیک دارد که در سطح یک منطقه ژئوپلیتیک صورت می گیرد. ژئوپلیتیک منطقه ای در بر دارنده بازیگران مختلف و رفتارهای پیچیدهای است که بازیهای متعددی به طور همزمان در سطوح مختلف آن انجام می گیرد. بیشتر مواقع «بازی» منطقه ای به صورت همزمان در هر سه سطح انجام می گیرد، به طوری که تحلیل یک موضوع در یک سطح امکان پذیر نیست و مرزهایی که این سه سطح را از یکدیگر متمایز کنند، نامشخص اما وابسته به یکدیگر هستنند. اغلب، رهبران در حالی که مشغول بازی در یک سطح هستند، به دنبال تأثیر بر نتیجه بازی (هایی) هستند که در سطوح دیگر انجام می گیرد. کشورهای منطقه از هر بازی اهداف جهانی، منطقه ای و ملی متفاوتی دارند. رابطه میان این سه سطح کنش نیز بسیار نزدیک است و تغییر در یک سطح موجب ایجاد اثرات برنامه ریزی نشده و پیاپی در سطوح دیگر میشود. تغییرات ایجاد شده در اثر خروج قدرتهای بزرگ، در توزیع قدرت در منطقه، فرصتها و محدودیتهای تازه ای را برای کشورها ایجاد می کند(Kupchan, 1998: 79). (مثل فروپاشی عراق و ایجاد فرصت برای ایران به عنوان قدرت مسلط و ناتوانی عراق در عملکرد به عنوان یک وزنه تعادلی).
پس، کنشهای ژئوپلیتیک برخاسته از قدرت واحدهای سیاسی و به دنبال کسب قدرت برای آنهاست. قدرت؛ جوهره اصلی و روح جاری در اندام واره روابط بین الملل است که هم ابزار است وهم هدف که یکی آن را در همگرایی جستجو می کند و دیگری آن را در کسب قدرت نظامی پی می جوید. قدرت روح جاری در اندام واره نظام بین الملل است که نه تنها به منزله نیروی متحرک شبیه جریان برق در یک مدار الکتریکی است ونه تنها به عنوان ویژگی مشخصه روابط انسانی می باشد بلکه هسته اصلی تشکیل دهنده نظام بین الملل و نظمی مشخص می باشد (مطهر نیا، 1378: 80-279 ). بنابراین قدرت در هر سطح و اندازه ای باشد و از هر سرچشمه ای که برآمده باشد، ناگزیر از سوی بازیگران عرصهی ژئوپلیتیک به کار گرفته میشود و مقیاسهای مختلف محلی، ملی، منطقه ای و جهانی از آن متأثر است. اگر با دقت کنشهای ژئوپلیتیک جهان در طول تاریخ بررسی شود، بی گمان نقش آفرینی قدرت در تمام این کنشها قابل ردیابی است. گاه قدرت ابزار برتری و سلطه بوده است و گاه دستیابی به آن هدف بازیگران مختلف بوده است. اما همواره یکی از ابعاد تفکیک ناپذیر ژئوپلیتک بوده است. این کنشها در سطح منطقهای هم دنبال میشود و کشورها رقابتها، همکاریها و سایر رفتارهای ژئوپلیتیک خود را با استفاده مستقیم یا غیر مستیقیم از ابعاد مختلف قدرت خود دنبال میکنند.
3. بحث اصلی
3-1 سیاست خارجی ایران؛ چالشها و تنگناها
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سه دههی گذشته شاهد تحولات و روندهای گوناگونی بوده است. به گونهای که حتی در چارچوب مبانی و اصول بنیادین و ثابت، سیاست خارجی جمهوری اسلامی رفتارهای متفاوتی بروز داده است. از طرف دیگر، علیرغم تغییر و تحولات در عرصههای داخلی و بینالمللی برخی رفتارهای ایران استمرار داشته است (دهقانی فیروزآبادی،1390: 41). مهمترین علت رفتارهای سیاست خارجی ایران در منازعات پایدار، جستجو و تأمین امنیت هستیشناختی است. بدین معنی که جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی بیشتر نگران حفظ هویت خود به عنوان یک دولت اسلامی است و تأمین امنیت هستیشناختی به معنای حفظ و تداوم هویت اسلامی را اولویت و ارجحیت میبخشد (دهقانی فیروزآبادی،1391: 66). از منظری دیگر، کالبدشکافی چالشهای سیاست خارجی ایران از منظر ژئوپلیتیکی بیانگر آن است که این چالشها یا ناشی از عوامل درونزا و ضعف نظری و مفهومی بوده است و یا از مشکلات ساختاری و عملکردی در داخل کشور سرچشمه دوانیده است. همچنین عوامل بروندادی همچون تقابلهای نظری، حرکتهای منفی تبلیغی و تهدیدات عملی خارجی نیز موثر بوده است. بنابراین، میتوان علت وجودی چنین چالشهایی را در ارتباط متقابل سیاست داخلی با سیاست خارجی و نیز متاثر بودن اهداف، خط مشیها و ابزارهای سیاست خارجی و داخلی از یکدیگر پی گرفت (دهشیری، 1380: 55).
3-1-1 چالشهای دروندادی؛
اشاره به چالشهایی است که خاستگاه آن درونی و برآمده از ساختها و کارکردهای درونی یک سسیتم است. این چالشها را میتوان به دستهی نظری، گفتمانی، رویکردی و ساختاری- عملکردی تقسیم کرد؛
الف) چالشهای نظری؛
چالشهای نظری دروندادی بیانگر نبود شفافیت و صراحت در نوع رویکرد ژئولیتیکی ایران با سایر کشورها است. به سخن دیگر، این ابهام و کژتابی وجود دارد که تعامل یا تقابل با دیگر کشورها بر کدام یک از روشهای مسالمتآمیز یا قهرآمیز استوار است. کدام گفتمان (بسط محور، حفظ محور یا رشد محور) بر سیاست خارجی ما حاکم است؟ آیا از شرایط ویژهی ژئوپلیتیکی در راستای سویدهی به سیاست خارجی استفاده میکنیم؟
ب) چالش گفتمانی؛
این نوع چالش بر نشانگان زبانشناختی و معرفتشناختی، سیاستهای اعلامی و اعمالی و الگوها و سازوکارهای نظریهای سیاست خارجی اشاره دارد. واکاوی نحلههای فکری، رویکردهای نظری و بنمایههای نگرشیِ دست اندرکاران سیاست خارجی، نشان از ناهمگنی و فقدان صورتبندیهای تحلیلی در گفتمان روابط خارجی است. این امر ناشی از تلفیقی بودن گفتمان سیاست خارجی است که ریشهی آنرا باید در نبود راهبرد مشخص در دستگاه تصمیمگیری، فقدان ابرسیستم همگانی، ناهمگنی اهداف و ابزار، سرگشتگی میان ناسیونالیسم ایرانی و انترنایسونالیسم اسلامی و تردید میان درونگرایی و برونگرایی جست و جو کرد (دهقانی فیروزآبادی، 1391: 6).
در این میان، انقلاب اسلامی 1357 در واقع ترجمان و تبلور احساسات ملی و تلاش پیوستهای است که از قرن نوزدهم برای رهایی از سلطه خارجی در جریان بوده است. اقداماتی همچون کوشش برای یافتن یک نیروی سوم در عصر ناصری، تلاش برای استقلال در عصر مشروطه و تلاش برای ایجاد یک موازنه منفی در دورة نهضت ملی شدن نفت، از جمله تلاشهایی است که برای رهایی از سلطه خارجی انجام شده است. با این حال در انقلاب اسلامی، سیاست غربگرایی و اتحاد با امریکا جای خود را به شعار نهشرقی و نهغربی داد. مردم ایران که فقط قدرت انقلابی خود را میدید دیگر نیازی به محافظهکاری نداشت و در نتیجه از موضع دفاع پیشینیان خود خارج و حالت تهاجمی گرفت. در اینجا بود که نوع دیگری از سیاست بیطرفی به ظهور رسید و درعینحال با نوعی سیاست جانبدارانه از سوی سایر ملتهای مسلمان همراه شد که در راستای پیروی از سیاست وحدت جهان اسلام بود. رفته رفته، اما ابهام و سرگشتگی در سیاست خارجی با سه رویکرد کلاسیسم، مدرنیسم و پسامدرنیسم نمود یافت. از سویی با رویکردی کلاسیک و سنتی مواجهیم که بر ایدئولوژیک بودن نظام، ثبات ارزشها، فزونسازی سنتهای ایرانی و نیز میراث غنی و سرشار اسلامی در پهنهی گیتی تاکید میورزد؛ از دیگر سوی، بر مکتب فرانفکورت و اشاعهی نقد در چارچوب مدرنیسم و گفتگوهای انقادی تاکید میشود و با نفی تقدیرگرایی تاریخی- سیاسی، نقادی مدرنتیه را با عقل ابزرای در هم میآمیزد. از جهتی دیگر، بر رهیافت پسامدرن تساهل و تسامح، گریز از دگماتیسم نظری و عملی، چندگانگی نگرشها، پذیرش قرائتهای گوناگون از ساختهای ارزشی، نگاه فرهنگی و تکثرگرایی و گفتگو به جای مواجه رویارو هستیم.
ج) چالش رویکردی؛
چالش میان آرمانگرایی، واقعگرایی و عملگرایی از جمله رویکردهای غالب سیاست خارجی ایران را تشکیل میدهند که برآمده از دلایل زیر است؛
- نوسان میان هدف آرمانی و منافع ملی و ابهام در حوزهی مسئولیتها
- وجود حوزههای میانی به صورت خرده گفتمان در درون گفتمان مسلط و غالب
- نامشخص بودن ارجحیت میان دولت محوری، ملت محوری و امت محوری
- تردید در تکلیفگرایی و یا نتیجهگرایی بدلیل فقدان گفتمان مشخص در سیاست خارجی(دهشیری، 1380: 59).
د) چالش ساختاری- عملکردی؛
مبنای چالش ساختاری را میتوان نامشخص بودن حیطهی وظایف و مسئولیتها، ابهام در نهادهای تصمیمگیرنده و فرایند تصمیمگیری و نیز ساختار منفعل بوروکراسی سیاست خارجی دانست. از جمله گزارههای مصداقی چالش ساختاری در سیاست خارجی ایران از قرار زیر است (دهشیری،1380: 61-60)؛
- نبود تعریف مشخص از منافع ملی؛ به دلیل مشخص نبودن حدود و ثغور منافع ملی و ابهام در ماهیت دولت- ملت و حوزهی اختیارات در مسئولیتهای ملی و فراملی و عدم اجماع میان نخبگان سیاسی و فکری، منافع ملی هنوز تعریف نظاممندی نیافته است.
- تاثیرپذیری سیاست خارجی از سیاست داخلی؛ در ایران سیاست خارجی یک رویهی یکدست و هماهنگ نیست و با تغییر حتی جزئی مسئولان و دست اندرکاران، نوع سیاست خارجی نیز زیر و رو میشود.
- استیلای سیاست بر حوزههای اقتصاد، فرهنگ و اجتماع؛ استیلا و تسلط سیاست بر سایر حوزهها در ایران باعث شده است تا به مسائل دیپلماتیک، صرفاً از زوایهی سیاسی نگریسته شود و جنبههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سیاست خارجی مورد غفلت قرار گیرد یا کم اهمیت جلوه داده شود.
- نبود استراتژی مدون و مکتوب در سیاست خارجی؛ به جز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که به عنوان مهمترین ملاک و معیار در سیاست خارجی برشمرده میشود، یک سیاست خارجی مکتوب و مدون فراروی پژوهشگران سیاست خارجی قرار ندارد.
3-1-2 مصادیق چالشهای دروندادی؛
چالشهای دروندادی در سیاست خارجی ایران را میتوان در موارد زیر دستهبندی کرد (دهقانی، فیروزآبادی، 1391: 9؛ دهشیری، 1380: 13)؛
- افراط و تفریط؛ به دلیل حاکمیت نگاه دوآلیستی بر فرهنگ ایرانی، نگاه سفید و سیاه در عرصهی سیاسی بیش از نگرش خاکستری حکمفرما است. از این روی، دیدگاه احساسی و فقدان عقلانیت مستمر در سیاست خارجی ایران حاکمیت دارد.
- تصمیمگیری مقطعی و واکنشی؛ قاعدهی تصمیمگیری در سیاست خارجی به جای عقلانیت پویا بر عقلانیت بسته استوار است؛ بگونهای که سیاست خارجی جمهوری اسلامی گاه میان دو گزینه محصور بوده و حتی در برخی مواقع ناگزیر به برگزیدن یک گزینه بوده است. بنابراین، اتخاذ سریع تصمیمات مانع از سنجش و تجزیه و تحلیل کافی و لازم میگردد.
- مختصات ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی منحصر به فرد؛ ایران از روزگارانی بس کهن، چهارراه تمدنها محسوب شده و از نظر موقعیت دریایی و زمینی از موقعیت بسیار مناسبی برخوردار بوده است. ارزش ژئوپلیتیکی ایران به حدی است که هرگونه تغییری در حاکمیت آن میتوانسته است موازنه منطقهیی و جهانی را برهم زند. در دوران قبل از سال ۱۹۱۷ میلادی یا دوره حاکمیت تقریبا بلامنازع بریتانیا بر خلیج فارس و تنگه هرمز، رقابتی بین آن کشور و دولتهای روسیه، آلمان و فرانسه وجود داشت. پس از آن دوره و جایگزینی دولت جوان و پرقدرت امریکا در منطقه، تلاش برای حفظ نفوذ و کنترل بیگانگان بر خلیج فارس و منطقه ادامه یافت. برخی از مختصات ژئولیتیکی و ژئواستراتژیک ایران از قرار زیر است (اطاعت، 1376: 13 ؛ رشنو، 1392: 69)؛
الف) حجم زیاد ذخایر نفتی و گازی شناخته شده در این منطقه
ب) ثروت ناشی از صادرات نفت و گاز در کشورهای منطقه خلیج فارس و بازار مناسب صادرات کالاهای جهانی
ج) موقعیت جغرافیایی خلیج فارس و قرارداشتن آن در مرکز یا محل تلاقی و پیوند بخش شرقی و غربی، شمالی و جنوبی ریملند
- سیاستهای قهرآمیز ایالات متحدهی آمریکا؛ ساختار هژمونیک نظام بین الملل و کوششهای آمریکا برای اعمال سلطه بر جهان، سبب شده است تا نوعی سیاست مداخلهجویانه در این کشور پدید آید و با تحریمهای اقتصادی، ایران را در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در تنگنا قرار دهد.
3-2 گفتمان میانه به مثابهی یک روش اجرایی
سامانهی جهانی ژئوپلیتیک در حال حاضر، سامانهای بشدت رقابتی و بر پایهی نفوذ بنیان نهاده شده است که در آن شناخت موشکافانهی موقعیتهای جغرافیایی در راستای کسب هژمونی اهمیتی بسزا دارد. از این روی و با آنچه دربارهی چالشها و تنگناهای سیاست خارجی ایران گفته شد، بهنظر میرسد که ترکیبی از شرایط و مختصات تاریخی، جغرافیایی، ژئوپلیتیک و نیز بنمایههای ایدئولوژیک در ایران، ضرورت پرداخت به یک گفتمان خردورزانه و عقلایی با هدف نگهداشت و تقویت ساختارها و ارزشهای ایرانی- اسلامی را گریزناپذیر کرده است. این گفتمان که باید به نوعی خط مشی و رویکرد عملی نیز تزریق شود، باید در اندیشهی استعلای محتوایی (ارزشها و آرمانهای انقلاب) و نیز کالبدی (پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی در ابعاد گوناگون) درآید. از این رهگذر، «میانهگرایی» باید به یک اندیشهی غالب تبدیل شود و پس از آن در رویکردها و کارکردها اثر بگذارد. «چرا که میانهروی و دوری از افراط و تفریط است همچنان که در روایات آمده است؛ الْجاهِلُ امّا مُفْرِطٌ اوْ مُفَرِّطٌ. در واقع، متکی بودن به مبانی دینی، اخلاق مداری، حرکت در چارچوب قانون، پاسخگویی به جامعه، مدیران و متخصصان، عقل گرایی و تخصص گرایی، نخبه گرایی، مردم سالاری دینی، تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی، پرهیز از فرهنگ حذف (فرهنگ خودی و غیرخودی)، آزادیهای اجتماعی، دوری از افراط و رادیکالیزم در سیاست داخلی و خارجی، تاکید بر منافع ملی، دیپلماسی فعال و پرهیز از دشمن تراشی چهارده ویژگی گفتمان میانه گرایی است» (حقیقت، 1392: 6). با توجه به آنچه دربارهی چالشهای سیاست خارجی ایران و نیز مختصات منحصر به فرد ایران در جغرافیای جهانی برشمردیم، میتوان گفت که لزوم بکارگیری یک روش میانه که مبتنی بر ویژگیهای زیر باشد، بیش از هر چیز دیگری احساس میشود؛
نتیجهگیری
کشور ایران به دلیل قرار گرفتن در یک مختصات و موقعیت سیاسی- جغرافیایی جهانی، دارای مزیتها و معایب چندگانهای است. مزیتهای ژئوپلیتیکی ایران (از قبیل موقعیت استراتژیک، خلیج فارس، دریای خزر، وجود نفت، فرهنگ غنی و بارور، تمدن پرسابقه، منابع زیرزمینی و روزمینی فراوان، نیروی کار جوان و...) آنچنان با اهمیت و سزاینده است که با تکیه بر آن میتوان منافع و سودهای بسیاری را برای کشور به ارمغان آورد. این مزیت ژئوپلیتیک، اما به مانند شمشیری دولبه است؛ بدین معنی که در شرایط چالشی همان عناصری که روزگاری مزیت و منفعت بشمار میآمدند، اینک به مثابهی «چشم اسفندیار» و «اهرم فشار» علیه کشور درخواهند آمد. تجربهی چنین امری را در تحریمهایی که در سالیان گذشته بر ایران وارد شد، همگان درک کردند. اصولاً چالشهای ژئوپلیتیکی در وضعیت کنونی جامعهی ایران، متأثر از سه سطح تحلیل یا برخورد میباشد. یکی ذهنیت و نگرش نخبگان به اوضاع اجتماعی ایران و دیگری ذهنیت و نگرش عموم مردم به ساختارهای قدرت و نهادهای اجتماعی و بالاخره سطح میانی که از آن به سرآمدان و فرهیختگان اجتماعی (نظیر؛ قشر جوان و نسل دوم و سوم انقلاب) تعبیر میشود که نسبت به دو سطح تحلیل (یعنی ساختار قدرت (نخبگان) و فرهنگ عمومی جامعه) دارای نگاه انتقادی هستند. نگرش هر یک از این سه سطح از تحلیل به نوبه خود، چالشها، تهدیدات و در نهایت تنگناهای متفاوتی را به همراه خود میآورد. برای نمونه، دوآلیسم نخبگان در درگیریهای سیاسی و جناحی در سطح اول، سیاست زدگی و گرایشات شورشگرایانه در سطح دوم و گرایشات پراگماتیستی و آرمان گرایانه که در نهایت به بحرانهای اجتماعی مانند فرار مغزها، جنبشهای اجتماعی و... مبدل میشود. بکار گرفتن سیست خارجی تقابلی با توجه به مختصات ژئوپلیتیکی اریان، افزایش انتروپی و درجهی میرایی واحدهای سیاسی- فضایی بر اثر کاهش روابط سیستمی با سایر عناصر سیستمی در جهان را در پی خواهد داشت. چنین فضایی، بویژه در کشور ایران، به انزوا و هدر رفتِ منابع اجتماعی- انسانی آن به سبب نبود زیرساختها منجر خواهد شد. گریزناپذیر بودن تعامل در دنیای امروز، امری است که بر همگان مشهود شده است و با توجه به جایگاه، مختصات، موقعیت و وضعیت ایران، بایسته است که با تدوین و قاعدهمندسازی یک گفتمان مسلط میانهرو و میانهگرایانه، با شناخت دقیق «منافع ملی» و ظرفیتهای جغرافیایی (طبیعی و انسانی)، در راستای بهرهگیری از موقعیت خاص ایران در جهان برای فراهم کردن «زندگی بهتر» برای مردمان «متمدن و متدین» ایران اقدام کند.