الزامات راهبردی جمهوری اسلامی ایران در قبال سیاست های خاورمیانه ای جدید آمریکا

نوع مقاله : گردآوری و مروری

نویسندگان

1 دانشکده روابط بین الملل

2 دانشجو

چکیده

بی تردید منطقه خاورمیانه، از مهم‌ترین مناطقی است که تمرکز و توجه بسیاری از بازیگران بین‌المللی را به خود معطوف کرده است. موقعیت ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک، ذخایر عظیم انرژی، از مهم‌ترین عواملی است که باعث اهمیت مضاعف این منطقه شده است. از این رو،  هرکدام از بازیگران و سازما‌ن‌های بین‌المللی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، برای توسعۀ نفوذ و حضور در خاورمیانه به رقابت پرداخته و درصدد دستیابی به منافع و اهداف خاص خود در منطقه هستند. آمریکا به عنوان مهمترین بازیگر فرامنطقه ای دخیل در معادلات سیاسی، امنیتی و افتصادی این منطقه همیشه مورد توجه دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است و اقدامات سیاسی این کشور و ابعاد متنوع  و گستردگی آن بر نحوه ی شکل گیری و تغییر و تحول ساختار های قدرت در این حوزه موثر بوده است. آمریکا در راهبردهای خاورمیانه ای خود اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدتی را دنبال می کند و توامان از ابزارهای متنوع سخت و نرم برای تحقق این  اهداف استفاده میکند.  نظم جدید حاکم بر خاورمیانه ی مورد نظر آمریکا، مبتنی بر ایجاد توازن قوا و جلوگیری از ایجاد یک ابرقدرت منطقه ای است. به عبارت دیگر، آمریکا در تلاش است تا با کمک قدرت های منطقه به طور موازی از قدرت گرفتن بیش از حد یکی و تضعیف دیگری جلوگیری نماید و از این طریق اهداف سیاسی ، اقتصادی و امنیتی خود را دراین منطقه دنبال کند. در این رهگذر، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران قدرتمند منطقه ای  بیشترین نقش را در ایجاد نظم منطقه ای  و شکل دهی به ساختارهای سیاسی ،اقتصادی و امنیتی خاورمیانه دارد. از این رو، شایسته است سیاست های راهبردی خویش را متناسب با ساختار های قدرت در این منطقه و سیاست خارجی دیگر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای به خصوص آمریکا بازسازی نماید تا از این طریق هم از فرصت های به و جود آمده بهره برداری نماید و هم هزینه های احتمالی ناشی از قدرت بازیگری دیگر بازیگران را به حداقل ممکن برساند. مقاله حاضر با پیشنهاد راهبرد "موازنه سه بعدی قدرت" به بررسی پیش شرطها و لوازم اتخاذ این راهبرد و چگونگی بهره گیری جمهوری اسلامی ایران، به عنوان عامل ثبات در منطقه، از سیاست بیطرفی فعال در قبال قدرتهای بین المللی در عین جلوگیری از بروز خلا قدرت در خاورمیانه، می پردازد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Strategic Requirements of Islamic Republic of Iran towards the new Middle Eastern Policies of USA

نویسندگان [English]

  • Mohammad Reza Dehshiri 1
  • Mojtaba Qafouri 2
1 Associate Professor/ School of International Relations
چکیده [English]

The United States of America, as the main extra-regional actor in the region have had omnipotence in political, strategic and economic equations of the region, so that its political actions have formed the regional power structure. They utilize simultaneously soft and hard power instruments for pursuing their short-term, Mid-term and long-term objectives. The new regional order intended by USA is based on the establishment of balance of power and preventing the emergence of a regional superpower. In other words, USA endeavors to balance, in parallel, the regional powers in the Middle East in order to realize their political, economic and security intentions. In this conjecture, the Islamic Republic of Iran as one of the main powerful regional powers has an important role in the realization of regional order and the formation of political, economic and security structures of the Middle East. Therefore, it seems suitable to reconstruct its strategic policies in conformity with the power structures in the region, taking into account the foreign policies of regional and extra-regional powers, particularly USA, in order to take benefit of the opportunities and to minimize the probable costs. The present article suggests the strategy of “triangular balance of power” and scrutinizes on its requirements especially the adoption of “active neutrality” towards the international powers so that the Islamic Republic of Iran, as the factor of stability in the region, would prevent the vacuum of power in the Middle East.

کلیدواژه‌ها [English]

  • United States of America
  • Obama
  • Islamic Republic of Iran
  • Middle East
  • Balance of Power

مقدمه

اهداف راهبردی و درازمدت آمریکا که به‌وسیله حضور سخت‌افزاری و هم از طریق اصلاحات اقتصادی، سیاسی و امنیتی طرح خاورمیانه بزرگ و با بهره‌مندی از منابع نفت و گاز خاورمیانه دنبال می‌شود و در نهایت ادغام خاورمیانه را در نظام اقتصاد سیاسی جهانی دنبال می‌کند، از مهم‌ترین عناصر تأثیرگذار بر روند تحولات نوین در خاورمیانه است. این اهداف و طرح مذکور به‌دلیل راهبردی بودن، حتی در دوران شعار تغییرات سیاست خارجی آمریکا در دوران باراک اوباما، به‌نظر نمی‌رسد با تحول جدی روبه‌رو شوند، اما منافع ملی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر قرار خواهند داد. این اهداف عبارتند از: 1) تضمین جریان انرژی منطقه به‌سوی غرب؛ 2) پیشبرد فرایند به اصطلاح صلح خاورمیانه؛ 3) تأمین و تضمین منافع اسرائیل؛ 4) ستیز با اسلام سیاسی با عنوان مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی؛ و 5)رویارویی با کشورهای مخالف منافع آمریکا؛ 6) گسترش فرهنگ آمریکایی در پوشش ایجاد دموکراسی، اقتصاد بازار آزاد و سکولاریزم در منطقه.( پور احمدی،1390)

سیاست هنجارسازی آمریکا درصدد تغییر فرهنگ ها، باورها و ارزش های حاکم بر خاورمیانه نیز از اهداف از ابزارهای قدرت نرم آمریکا برای مدیریت و کنترل افکار عمومی خاورمیانه بوده است. در این مسیر آمریکا با تعارض ارزشهای اسلامی و ایدئولوژیک از یک سو و ارزشهای دمکراتیک روبرو بوده است. (حسینی،1383).آمریکا سیاست هنجار سازی خودرا در خاورمیانه به اشکال مختلف دنبال می کند. گسترش دموکراسی و حقوق بشر که در دوران جنگ سرد در زمره منافع فرعی و غیر مهم محسوب می شد، در دوران پس از جنگ سرد در زمره منافع مهم قرار گرفت و پس از 11 سپتامبر به منافع حیاتی تبدیل شد.)سلیمانی پورلک،1389).

از طرفی، جمهوری اسلامی ایران کشوری است با ملاحظات ملی (صرفاً مربوط به سرزمین ایران ) و فراملی (عمدتاً مربوط به جهان اسلام ). به عبارت دیگر، در اینجا هم منطق دولت ـ ملت و هم منطق دین یا به عبارتی ایدئولوژی حایز اهمیت است. تحولات گوناگون در سطح نظام بین المللی و تنوع در محیطهای تعاملی خود و همچنین گوناگونی تهدیدات و به ویژه تهدیدات نامتقارن، نوعی استراتژی را الزامی میسازد که ترکیبی از ایدئولوژی، پراگماتیسم ، و عقلانیت بوده و سه اصل عزت، حکمت و مصلحت را سرلوحه خود قرار می دهد. فهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران امری بسیار پیچیده و دقیق است . از یک سو، بررسی سیاست خارجی این کشور می تواند با کمک گرفتن از نظریه های علوم اجتماعی به طور عام و نظریه های روابط بین الملل و سیاست خارجی به طور خاص صورت گیرد.از سوی دیگر، به سبب ویژگی های مخصوص به خود جمهوری اسلامی ایران ، باید دقت شود که برای فهم رفتار آن باید به این ویژگی ها نیز توجه کرد.بنابراین باید یاد آور شد که درباره سیاست خارجی ایران مفهوم پردازی به دلایل درحال توسعه بودن ایران، مبانی ملی سیاست خارجی و تلائم آن با مبانی اسلامی سیاست خارجی و ارتباط آن با نظریه های روابط بین الملل از ضرورت بیشتری برخوردار است.(اردم،1393)

به رغم این که دولت جرج دبلیو بوش اقدام به برقراری روابط راهبردی با کشورهای آسیاسی از جمله هند نمود، اما درگیر شدن دولت وی در جنگ های افغانستان و عراق موجب شده بود تا خواسته یا ناخواسته اولویت نظامی و سیاسی واشنگتن در دوران ریاست جمهوری بوش، منطقه ی خاورمیانه، به ویژه حوزه ی خلیج فارس باشد که با روی کار آمدن دولت اوباما، نشانه های تغییر در راهبرد نظامی آمریکا پدیدار گردید. اولین این نشانه، خروج نیروهای آمریکایی از عراق و کاهش قابل توجه سربازان آمریکایی حاضر در افغانستان در سال  2011 بود (Tavel, 2011). بعدها اوباما با مطرح کردن دکترین "چرخش به سوی آسیا[1]" تا حدود زیادی از این رویکرد پرده برداشت.

با عنایت به سیاست های جدید خاورمیانه ای آمریکا که در ابعاد سیاسی، اقتصادی و امنیتی  دنبال می شود سوال تحقیق حاضر آن است که پیامدهای این رویکرد جدید برای کشورهای خاورمیانه چیست؟  و جمهوری اسلامی ایران برای تدوین سیاست های راهبردی متناسب با رویکردهای جدید آمریکا در خاورمیانه چه سیاستی را باید در پیش گیرد و چه اقداماتی را باید تحقق بخشد؟ به منظور پاسخ به این سوال، مقاله حاضر نخست به بررسی زمینه سیاست خاورمیانه ای امریکا و طرح خاورمیانه جدید و سپس رویکرد اوباما در قبال آن می پردازد. پس از آن تاثیرات منطقه ای بیداری اسلامی بر استراتژی خاورمیانه ای آمریکا را با توجه به افزایش نقش و بازیگری قدرت های رقیب جمهوری اسلامی ایران در منطقه و ارتقای جایگاه ایران به مثابه یک ابرقدرت منطقه ای مورد بررسی قرار می دهد و موضوع هسته ای ایران را به عنوان یکی از چالش های فراروی سیاست خاورمیانه ای امریکا مورد امعان نظر قرار می دهد. مقاله پس از تجزیه و تحلیل راهبرد نظامی جدید آمریکا  و فضای مانور راهبردی جمهوری اسلامی ایران، و نیز رویکرد امریکا در قبال نظم خاورمیانه ای جدید، به بررسی ملاحظات راهبردی جمهوری اسلامی ایران  در این زمینه می پردازد و در چارچوب راهبرد "موازنه سه بعدی قدرت"، راهبردهای سلبی و ایجابی فراروی جمهوری اسلامی به منظور نقش آفرینی در تحولات منطقه ای را مورد واکاوی قرار می دهد و مؤلفه های بنیادین در تدوین راهبرد مزبور در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تبیین می کند.

 

سیاست خاورمیانه ای آمریکا و طرح خاورمیانه جدید

بی شک سیاست های دو بلوک شرق و غرب، به رهبری آمریکا و شوروی، به ویژه در اواخر جنگ سرد[2]، در خاورمیانه ناشی از تعقیب استراتژی حفظ وضع موجود بود. تلاش برای حفظ وضع موجود در خاورمیانه، علی رغم تضادهای منافع هر دو بلوک در قبال مسائل موجود در خاورمیانه، تعقیب نشد. عاملی که در رفتار دو کشور به ویژه در قبال جنگ عراق و ایران و اجماع دو ابرقدرت درباره ی نحوه ی برخورد با آن و اتمام جنگ کاملاً مشهود است.(ولایتی،1376).ازطرفی هر زمان ایالات متحده آمریکا در اثر غافلگیری، امنیت خویش را در مخاطره یافته و احساس کرده که دیگر نمی تواند بر مطلق بودن و بی بدیل بودن آن اعتماد و اتکا نماید، رویکرد آفندی و تهاجمی، یکجانبه گرایی، عملیات پیشدستانه [3]و طرح تغییر رژیم ها و سیطره مطلق و بی مانند نظامی را اساس تمامی سیاست های خویش قراداده است.(Gaddis.2004)

در ژوئن 2004، ایالات متحده بطور رسمی طرحی را تحت عنوان «ابتکار خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا» در اجلاس هشت کشور صنعتی جهان مطرح ساخت. آمریکا همچنین یادداشتی را در حمایت گروه هشت از اصلاحات به عنوان یک برنامه حمایتی واقعی ارائه داد. اجلاس گروه هشت و فرمولاسیون این یادداشت ها نشان دهنده آغاز به کار طرح ایالات متحده برای تغییر خاورمیانه بود(کوانگی،1387).

سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا تا مدت‌ها معطوف به حمایت و پشتیبانی از حکومت‌های اقتدارگرا اما هم پیمان و حافظ منافع واشنگتن در منطقه بود. حفظ ثبات، به عنوان محور اصلی این رویکرد، شاکله کلی سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا را تشکیل می‌داد. با تقویت و تحرک بیشتر گرایش‌های ضد آمریکایی و وقوع حملات 11 سپتامبر در خاک آمریکا، سیاستمداران کاخ سفید به سمت اتخاذ رویکرد امنیتی بجای حفظ ثبات در منطقه تغییر جهت دادند. به گفته جان گدیس، پس از 11 سپتامبر آمریکا خود را در «جهانی که به ناگهان خطرناک‌تر شده » یافت. (Gaddis, 2004:10-15). ایالات متحده پس از ناکام ماندن طرح خاورمیانه بزرگ و مواجهه با واقعیات موجود اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در سطح منطقه، و پس از افزایش ناآرامی‌ها و تداوم بی‌ثباتی در عراق و پس از پایان جنگ اسرائیل وحزب‌ا... و اسرائیل و حماس، بار دیگر در صدد باز تعریف رویکرد خود به خاورمیانه برآمده است. این موضوع با ورود باراک اوباما، به عنوان چهل و چهارمین رییس جمهور آمریکا به کاخ سفید با شعار تغییر، انتظاراتی به وجود آورده است(واعظی،1388).

اوباما و خاورمیانه جدید

بعد از روی کار امدن اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا نشانه های زیادی دال بر تغییر در سیاست خاورمیانه آمریکا مشاهده شده است. " ما تا به حال برای تغییر سیاست خارجی خودمان در پی دهه‌ای که با دو جنگ پرهزینه تعریف می شود، کارهای زیادی انجام داده‌ایم. ما پس از سالها جنگ در عراق صدهزار از نیروهای آمریکایی را خارج کرده و به مأموریت رزمی خود در آن کشور پایان داده‌ایم. در افغانستان ما تعرض طالبان را درهم شکسته‌ایم و در این ماه ژوئیه بازگرداندن سربازان خود را به میهن آغاز خواهیم کرد و به انتقال مسؤلیت تحت هدایت افغان ها ادامه خواهیم داد و بعد از سالها جنگ بر ضد القاعده و وابستگان آن، ما با کشتن اسامه بن لادن رهبر گروه، ضربه عظیمی به آن وارد ساخته‌ایم"(اوباما،2011).

موفقیت دولت اوباما در خروج کم هزینه از عراق و آرام کردن اوضاع افغانستان بدون جلب مشارکت ایران در این زمینه مشکل به نظر می‌رسد و این دو موضوع می‌تواند زمینه‌ ساز رایزنی‌ها میان ایران و دولت اوباما باشد. از طرفی موضوع هسته‌ای ایران همچنان در کانون مناقشه ایالات متحده با جمهوری اسلامی قرار دارد. (واعظی،1388).به طور کلی اوباما مبارزه با تروریسم ، متوقف ساختن گسترش سلاح‌های هسته‌ای، ایمن ساختن جریان آزاد تجارت و محافظت از امنیت منطقه، دفاع از امنیت اسرائیل و پیگیری صلح اعراب و اسرائیل را از اولویت های جدید سیاست خارجی خود ذکر کرده است(اوباما،2011).

در ابتدای حمله آمریکا به عراق، پیش بینی آمریکایی‌ها این بود که رقابت بین عراق و شیعیان ایران بسیار عمیق‌تر از رقابت فرقه‌ای شیعیان و سنی‌های عراق شود. اما تحولات عراق از سال 2003 به بعد خلاف آن را نشان می‌دهد. افزایش تنش‌های فرقه‌ای در عراق، حداقل در سال‌های اولیه پس از اشغال به تدریج حس ملی‌گرایی را کاهش و هویت فرقه‌ای را تقویت کرده است. حذف رژیم صدام حسین و ناکامی در ایجاد ثبات سیاسی و نظامی در عراق فرصت جدیدی را برای ایران در سطح منطقه ایجاد کرده است(Bahgat,2007:14)

موضوع فلسطین از مباحث محوری در سیاست خارجی اوباما بوده است. اوباما تلاش کرده است تا با ملحوظ کردن خواسته های اسرائیل راه حلی برای کشمکش فلسطینی ها و اسرائیل پیدا کند. اوباما با تبیین رویکرد جدید خود نسبت به موضوع صلح اعراب و اسرائیل بیان می کند:" افق جدیدی برای از سرگیری مذاکرات صلح میان اسرائیلی ها و فلسطینیان گشوده شده است و ما بررسی کرده ایم که چگونه آمریکا به عنوان دوست صمیمی اسرائیل و یکی از حامیان فلسطین می تواند با سازمان ملل و دیگر سازمانهای چند جانبه همکاری کند تا این روند را رو به جلو سوق دهیم".(اوباما،2014). نهایتااینکه اوباما سیاست های جدیدی را پیرامون موضوعات چالش برانگیز خاورمیانه مانند تحولات بیداری اسلامی، موضوع صلح اعراب و اسرائیل و جنگ عراق و افغانستان اتخاذ کرده است تا ساختار سیاست و قدرت را در خاورمیانه جدید در جهت کاهش هزینه های سیاسی،اقتصادی و امنیتی آمریکا در این منطقه باز سازی کند.

تاثیرات منطقه ای بیداری اسلامی بر استراتژی خاورمیانه ای آمریکا

در سطح منطقه‌ای، بیداری اسلامی بیش از هر زمان دیگری موازنه‌ی قدرت در خاورمیانه را دستخوش تغییر و دگرگونی کرده است. در حالی که تضعیف ایران به عنوان اصلی‌ترین قدرت منطقه ای مورد توجه آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن بود، بیداری اسلامی بسیاری از کشورهای محور سازش را با چالش‌های جدید داخلی مواجه نموده و از توان آن‌ها برای افزایش فشار بر محور مقاومت کاسته است. هرچند این تحولات به صف‌بندی‌ میان کشورهای منطقه دامن زده است. سیاست آمریکا در این دوران افزایش فشارها بر جمهوری اسلامی و انزوای بیشتر این کشور در خاورمیانه و تضعیف متحدان آن بود؛ موضوعی که از راه‌های مختلفی همچون راه‌های اقتصادی و به بهانه‌های گوناگونی مثل برنامه‌ی هسته‌ای، حقوق بشر، حمایت از تروریسم و... تعقیب می‌شد. نقش سایر قدرت‌های فرامنطقه‌ای، از جمله چین و روسیه، تا پیش از تحولات بیداری اسلامی را می‌توان نقشی حاشیه‌ای و حمایتی نیم‌بند از سیاست‌های کشورهای محور مقاومت دانست. (دهقانی فیروز آبادی،1391)

برخلاف مواضع متناقض آمریکایی در اوایل خیزش های اسلامی، در ادامه اوباما سعی کرد رویکرد ظاهرا روشنی نسبت به این انقلاب ها ارائه دهد."داستان این انقلاب و انقلاب‌های دیگری که در پی آن روی داد نمی‌بایست مایه شگفتی شده باشد. کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا استقلال خود را از مدتها پیش به دست آوردند، اما در بسیاری از نقاط مردم به استقلال نرسیدند. در بسیاری از کشورها قدرت در دست افراد معدودی متمرکز بوده است. در بسیاری از کشورها شهروندی مانند آن فروشنده جوان جایی نداشت که به آن روی آورد؛ دستگاه قضایی درستکاری نبود که به درد دل او گوش کند، هیچ رسانه مستقلی صدای او را بازتاب نمی‌داد؛ هیچ حزب صاحب اعتباری نظرات او را نمایندگی نمی‌کرد؛ هیچ انتخابات آزاد و عادلانه‌ای برگزار نمی‌شد تا او بتواند رهبر خود را انتخاب کند". (اوباما،2011)

آمریکا در مسیر ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه، با مشکل قدرت یابی نیروهای اسلامی روبرو است. رهبران آمریکا در واکنش به این سناریوی احتمالی، رویکردی دو وجهی دربرابر فعالان اسلام گرا در پیش گرفته اند که براساس آن بین اسلام گرایان اصلاح طلب و مدرن که از اصلاحات مبتنی بر ارزش های دموکراتیک حمایت می کنند و اسلام گرایان افراطی و تندرو که مخالف اصلاحات دموکراتیک هستند و بر بهره گیری از خشونت برای دستیابی به اهداف ضد دموکراتیک خود پافشاری می کنند، تفکیک قائل می شوند. (سلیمانی پورلک،1389)

وقوع انقلاب های عربی در خاورمیانه در آغاز با توجه به ایجاد صف آرایی جدید میان بازیگران منطقه ای چون ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل با هدف هدایت تحولات جهان عرب در جهت منافع خود در خاورمیانه و بازیگران فرامنطقه ای چون روسیه، چین، آمریکا و اتحادیه اروپا با هدف مدیریت تحولات جهان عرب در جهت تغییر معادله قدرت در خاورمیانه به نفع خود به صورتی بود که می توانست توازن قوا را به ضرر منافع آمریکا در منطقه تغییر دهد. به دلیل آنکه وقوع انقلاب های عربی که عمدتا بر علیه رژیم های استبدادی طرفدار آمریکا بود مورد استقبال رهبران بازیگران منطقه ای چون ترکیه و ایران قرار گرفت (اقبال،مرداد1391).

به طور کلی باید بیان داشت در پی شکل گیری تحولات جهان عرب، آمریکا با حمایت از این تحولات در چارچوب ممانعت از رادیکالیزه شدن  آن سعی کرد این تحولات را در "کشورهای دوست و متحد خود" با هدف حفظ ساختارهای امنیتی و نظامی این کشور ها و در "کشورهای غیر دوست "با هدف نابودی ساختارهای امنیتی و نظامی این کشورها، مدیریت کند .ویژگی اصلی تحولات جهان عرب که از اواخر دسامبر سال 2010 کشورهای متعدد عرب را در نوردید، ماهیت بومی و  اجتماعی این جنبش ها می باشد. (دهشیار، آبان 1391 )

می‌توان گفت تحولات بیداری اسلامی بر دامنه‌ی تغییرات در موازنه‌ی قدرت در سطح جهانی و منطقه‌ای تأثیرات عمیقی را بر جای گذاشته و به مجموعه‌ای از تحولات نظام بین‌الملل شتاب بیشتری بخشیده است. ایالات متحده‌ی آمریکا در سال‌های اخیر، به سبب افزایش مشکلات مالی و اقتصادی در این کشور و تسری آن به اقتصاد جهانی، با چالشی جدی در حوزه‌ی اقتصادی پس از جنگ جهانی اول مواجه شده و رشد قدرت‌های جدید در سطوح منطقه‌ای و جهانی، عرصه را برای تصمیم‌سازی و تعقیب سیاست‌های یک‌جانبه‌ی آمریکا دشوار یا غیرممکن ساخته است. بی‌توجهی آمریکا به برخی حقایق منطقه‌ی خاورمیانه از جمله تنوع قومی‌ـ‌مذهبی و تأثیر آن بر مداخلات خارجی در کشورهای منطقه، به ویژه در مورد سوریه، فضای بسیار دشواری را برای دستیابی این کشور به منافع منطقه‌ای و سامان‌بخشی به نظمی قابل مدیریت در منطقه‌ی خاورمیانه فراهم آورده است  Friedman, 2011))

در سطح منطقه‌ای، بیداری اسلامی بیش از هر زمان دیگری موازنه‌ی قدرت در خاورمیانه را دستخوش تغییر و دگرگونی کرده است. در حالی که تضعیف ایران به عنوان اصلی‌ترین قدرت در محور سازش مورد توجه آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن بود، بیداری اسلامی بسیاری از کشورهای محور سازش را با چالش‌های جدید داخلی مواجه نموده و از توان آن‌ها برای افزایش فشار بر محور مقاومت کاسته است. (فرازی،1391)

اوباما با تاکید بر دمکراسی مد نظر آمریکا نظم آتی خاورمیانه و اصلاحات ناظر به این منطقه را اینگونه ترسیم کرده است."ما در انتظار همکاری با تمام کسانی که خواهان یک دموکراسی واقعی و جامع هستند، هستیم. آنچه ما با آن مخالفت می‌کنیم، تلاش هر گروهی برای محدود ساختن حقوق دیگران و حفظ قدرت از طریق تهدید و نه رضایت مردم است زیرا دموکراسی تنها وابسته به رأی‌گیری نیست، بلکه وابسته به نهادهای قوی و پاسخگو و احترام برای حقوق اقلیت‌ها نیز است.اکنون، در حالی که ما اصلاحات سیاسی را ترویج می‌کنیم، در حالی که حقوق بشر را در منطقه ترویج می کنیم، نمی‌توانیم تلاش‌هایمان را در این مقطع متوقف سازیم. پس راهکار دیگری که می‌توانیم برای حمایت از تحولات مثبت در منطقه به کار گیریم، تلاش برای پیشبرد توسعه اقتصادی در کشورهایی است که در حال گذار به سوی دموکراسی هستند." (اوباما،2011)

هرچند این تحولات به صف بندی میان کشورهای منطقه دامن زده است، اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، ناتوانی آمریکا و متحدانش در کاهش نقش ایران در منطقه و انجام تغییرات دلخواه خود، به ویژه در قبال سوریه و در مرتبه ی کمتری درباره ی عراق، نشان از کاهش نفوذ و اثرگذاری جدی این کشور بر موازنه ی قدرت در منطقه و ناکامی در شکل دهی به نظم مورد نظر خود در خاورمیانه دارد. ( Kenneth M. Pollack, 2012:2)

آمریکا در استراتژی خود در سیاست خارجی همواره به اصل توازن قوا به عنوان یک اصل مهم برای تامین منافع خود در منطقه از جمله تضمین جریان آزاد نفت و انرژی و حفظ امنیت اسرائیل نگاه کرده است. بنابراین یکی از عناصر اصلی استراتژی کلان آمریکا در منطقه خاورمیانه بعد از بروز انقلاب های عربی حفظ توازن قوا و به نوعی تسلط بر معادلات منطقه است.(اقبال،مرداد 1391)

امروزه به دلیل روابط نزدیک آمریکا با رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، این کشور نیز در مظان اتهام مشارکت و همراهی در اقدامات آن ها قرار دارد. بسیاری، آمریکا را در جنایات و اعمال خشونت بار اسرائیل علیه فلسطینیان مسئول می دانند، تا حد زیادی از آمریکا به این دلیل که از متحدان نزدیک این کشور است انتقاد می کنند.در واقع روابط ویژه با این دو کشور باعث کاهش نفوذ ایالات متحده در میان سایر دوستان و متحدانش شده است. به هر صورت ایالات متحده، متحدین منطقه ای خود را تنها نخواهد گذاشت و به تعهداتش به صورت نسبی پایبند خواهد بود . (عزیزی، بهمن 1392). اما آنچه برای آمریکا مطرح است این نکته ظریف می باشد که هزینه ها می بایستی در شکل حداقل و به قلیل ترین میزان باشند. (دهشیار، خرداد 1391).

بر اساس دکترین جدید امنیت ملی آمریکا، نیروهای نظامی این کشور در منطقه‎ی آسیا ـ پاسفیک متمرکز خواهند شد. تغییر رویکرد قاره‎ای آمریکا از منطقه‎ی خاورمیانه به پاسفیک، متأثر از چندین عامل به هم مرتبط بوده است. اولین عامل به تحول کیفی و تعدیل کمی در وضعیت نظامی جهان به‎ویژه ایالات متحده برمی‎گردد. در واقع، فقط محل جغرافیایی نیروهای آمریکایی تغییر نمی‎کند، بلکه ماهیت و مسئولیت‎های این نیروها نیز طبق دکترین جدید امنیت ملی متحول می‎شوند. دومین عامل مهم به لزوم تشکیل یک اتحاد چندجانبه‎ی نظامی ـ امنیتی جدید به‎منظور کنترل و مهار مربوط می‎شود. در واقع، به نوعی یک کمربند امنیتی در اطرف چین کشیده خواهد شد تا قدرت اقتصادی و نظامی این کشور را مهار کند. سومن عامل تغییر به شکست راهبردهای مداخله‎جویانه‎ی واشنگتن در منطقه‎ی خاورمیانه و شمال آفریقا مربوط م‎ شود. از پیامدهای کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه، می‎توان به افرایش نقش و بازیگری متحدین سنتی این کشور در منطقه و اولویت‎یابی راهبرد مهار و تحریم در سیاست خارجی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اشاره نمود(یزدان پناه و جانفشان، 1392).

در مجموع باید بیان داشت نظم جدید مورد نظر حاکم بر خاورمیانه توسط آمریکا مبتنی بر ایجاد توازن قوا و جلوگیری از ایجاد یک ابرقدرت منطقه ای است. به عبارت دیگر آمریکا در تلاش است تا با کمک قدرت های منطقه به طور موازی از قدرت گرفتن بیش از حد یکی و تضعیف دیگری جلوگیری نماید و ازاین طریق اهداف سیاسی و اقتصادی خود را دراین منطقه دنبال کند. و از این روست که برخلاف گذشته گاه نسبت به سیاست های هم پیمانان گذشته خود مانند کشورهای عربی منطقه به خصوص عربستان نگاه انتقادی دارد.

افزایشنقشوبازیگریقدرتهایرقیبجمهوریاسلامیایراندرمنطقه

یکی از پیامدهای تغییر راهبرد آمریکا برای جمهوری اسلامی ایران و منطقه ی منا[4]، افزایش عرصه ی بازیگری برای قدر ت های منطقه ای نظیر ترکیه و عربستان می باشد. هما نطور که در دهه ی 1970 میلادی، پرزیدنت نیکسون در اثر ضعف اقتصادی آمریکا که خود ناشی ازدرگیری طولانی مدت این کشور در ویتنام بود، تصمیم به اعلام دکترین دوستونی خود گرفت.باراک اوباما نیز در نتیجه ی افول قدرت اقتصادی و سیاسی آمریکا به دنبال واگذاری مسئولیت به شرکای منطقه ای می باشد، اما این بار به جای ایران، کشور دیگری که قرار است به همراه عربستان سعودی در راستای منافع آمریکا به بازیگری بپردازد، ترکیه است(یزدان پناه و جانفشان، 1392). محیط شناسی راهبردی منطقه آسیای جنوب غربی نشان دهنده تهدیدات متعدد در پیش روی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین، علاوه بر تهدیدات مستقیم ناشی از سیاست های قدرت های فرامنطقه ای، به ویژه ایالات متحده آمریکا، همراهی کشورهای منطقه با آمریکا و رقابت های این کشورها با ایران بر سر دست یابی به جایگاه برتر در منطقه تهدیدات زیادی را فراروی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار داده است (اکرمی نیا ،1392).از طرف دیگر قدرت های فرامنطقه ای هم تمایل زیادی برای کنشگری در فضای جدید خاورمیانه دارند و محاسبات سیاسی و اقتصادی خود را مبتنی بر بستر جدید به وجود آمده طراحی و اجرا می کنند.

برای نمونه اشتیاق چین برای ورود به مناسبات خاورمیانه و بی‌میلی ایالات متحده برای حفظ ردپای کنونی خود در این منطقه از جهان می‌تواند فرصت‌های جدیدی برای همکاری‌های آمریکا-چین ایجاد کند؛ همکاری‌ای که خود ممکن است تاثیر مثبتی برای دو کشور در دریای جنوبی چین و سایر نقاط داشته باشد.باید توجه داشت این نکته درست است که تا سال 2020 ایالات متحده نفت کمتری نسبت به امروز وارد خواهد کرد و احتمالا شاید هیچ نفتی از خاورمیانه وارد آمریکا نشود، هرچند منافع آمریکا همچنان در گروی ثبات این  منطقه از جهان خواهد بود، حتی اگر یک قطره نفت نیز از خاورمیانه در ایالات متحده مصرف نشود. سایر منافع آمریکا در خاورمیانه به جز نفت، شامل بحث تروریسم، گسترش سلاح‌های کشتار جمعی، امنیت اسرائیل و رفاه بیش از 300 میلیون عرب همچنان در فهرست اولویت‌های واشنگتن خواهد ماند. ( ال اوسالیوان،1392).

در مورد ایران باید بیان داشت که موارد فوق حوزه اقتصادی را دربرمی‌گیرد و تا تحقق تأثیرات جدی آن ممکن است تا یک دهه به زمان نیاز باشد؛ اما در حوزه ژئوپلیتیکی به‌نظر می‌رسد پیامد نفت و گاز شیل برای ایران فوری‌تر بوده و توانایی مدیریت بازار نفت و جلوگیری از بروز شوک نفتی به‌واسطه تولید نفت و گاز شیل، یکی از عناصری بوده که به آمریکا فرصت داد تا از سال 2008 به این سو تحریم نفتی ایران را در دستور کار خود قرار دهد؛ درواقع، افزایش تولید نفت در آمریکا در چند سال گذشته و فراهم آمدن امکان برای آمریکا برای کاستن از سهم خود در عرصه تقاضای جهانی، باعث شد تا کمبود نفت ایران در بازار احساس نشود و تحریم نفت ایران به‌عنوان گزینه‌ای مؤثر مطرح گردد. به‌نظر می‌رسد در بلندمدت منافع ایران پیرو پیامدهای جهانی نفت و پیامدهای منطقه‌ای آن به شکل مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر قرار گیرد. برای مثال، تأثیر تحول مذکور بر امنیت انرژی در دنیا، تأثیر آن بر روابط چین با آمریکا، تأثیر آن بر روابط آمریکا با عربستان، تأثیر آن بر ژئوپلیتیک اروپا، و موارد متعددی از این دست، بر جایگاه ایران در منطقه و سیاست‌های آن تأثیر جدی برجا خواهد گذاشت.( احمدی لفورکی،1392)

در حوزه گازی نیز به‌دلیل اینکه تجارت گاز بیشتر منطقه‌ای است تا جهانی، آسیب‌پذیری ایران از توسعه گاز شیل آمریکا کمتر به‌نظر می‌رسد. با توجه به ظرفیت بسیار پایین ایران در تولید ال‌ان‌جی و عدم ایفای نقش در بازار جهانی این محصول، تهدید منافع ایران در حوزه صادرات گاز فقط زمانی محقق خواهد شد که ایران در آینده سهم بزرگی به‌واسطه خطوط لوله در تأمین گاز اروپا پیدا کند و صادرات ال‌ان‌جی آمریکا بازار آن را تهدید نماید؛ بنابراین، روسیه با توجه به داشتن چنین نقشی در اروپا، تهدید به‌مراتب جدی‌تر و مستقیم‌تری را از گاز شیل آمریکا و صادرات ال‌ان‌جی آن به اروپا احساس خواهد کرد تا ایران. به‌هرحال، به‌نظر می‌رسد ایران تاکنون در زمینه نفت و گاز شیل سیاست مشخصی را اتخاذ نکرده و مواضع آن با اهداف درازمدتش در حوزه انرژی در تضاد قرار دارد. (احمدی لفورکی ،1392).

در عین حال ایران با  سیاست خارجی توسعه گرا سعی دارد از رهگذر تعامل موثر و سازنده به مدیریت بازار انرژی مبادرت نماید و همزمان با اتخاذ رویکردی عقلانی مبتنی بر همکاری و همزیستی، و با تقویت ساختارهای جهانی، نظام منطقه ای را به گونه ای توانمند گرداند که توان اثر گذاری منطقی بر تحولات محیط بین المللی را داشته باشد. مقصود از اثر گذاری منطقی، نفی کاربرد زور در روابط بین الملل است که منشور ملل متحد نیز به آن اذعان دارد. بسیاری از تحلیلگران با اذعان به قدرت منطقه ای ایران بر این باورند که تهران اکنون این فرصت را دارد که بیش از آنکه به دنبال راه‏هایی برای حفظ جغرافیا و نظام خود باشد در پی ایفای نقش یک قدرت منطقه‏ای در منطقه باشد زیرا که در صدد توسعه توانمندی هسته‏ای خود است. ( فریدمن،1390) مضافا آنکه بیداری اسلامی فرصت هایی را فراروی جمهوری اسلامی ایران از جمله: مخالفت نهضت های انقلابی با سیاست های منطقه ای آمریکا، تبعات منفی انقلاب های منطقه برای رژیم صهیونیستی، سقوط سران مرتجع وابسته و مخالف انقلاب اسلامی ایران.، افزایش مطالبات اسلامی و قدرت گیری گروه های اسلا مگرا در کشورهای انقلابی،  افزایش حمایت های مردمی و منطقه ای از مطالبات مردم فلسطین و  افزایش فضای مانور منطقه ای ایرانبه وجود آورئه است.(اکرمی نیا،1392).

نتیجتا اینکه بستر جدید ناشی از تحولات خاورمیانه نحوه و کیفیت کنش و واکنش بازیگران این منطقه را تحت تاثیر قرار داده است .بازیگران منطقه ای تاثیر گذار همانند ایران، ترکیه ، عربستان و اسرائیل ذیل این تحولات تاکتیک ها و استراتژی های خود را مبتنی بر نظریه انتخاب منطقی ساماندهی می کنند. البته نحوه محاسبه سود و زیان برای این بازیگران با هم تفاوت های قابل ملاحظه ای دارد.

موضوع هسته ای ایران

به نظر می‌رسد یکی از مهمترین چالش های بزرگ آمریکا در خاورمیانه موضوع هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران باشد. و در صورتی که توافق میان غرب و ایران در موضوع هسته ای در عرصه اجرا نیز موفقیت آمیز باشد  صحنه بازیگری قدرت های منطقه ای تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و  فضای مناسب تری برای نقش آفرینی بیشتر ایران در تحولات منطقه ای فراهم خواهدشد.

به طور کلی می توان گفت، با دستیابی به برنامه جامع اقدام مشترک، فضای بازتری برای مانور سیاسی ایران در منطقه خاورمیانه فراهم شده است. به همین دلیل رقبا و دشمنان منطقه ای ایران به دنبال بزرگنمایی امتیازات کسب شده کشورمان در متن برجام هستند و تمام تلاش خود را در جهت ممانعت از اجرای موفقیت آمیز آن به کار بسته اند. از این رو، مقامات عربی و صهیونیستی با ابراز ناخشنودی از حفظ تاسیسات هسته ای تهران طبق توافق و آزاد شدن منابع مالی بلوکه شده ایران در نتیجه اجرایی شدن برجام، به دشمنان منطقه ای برجام تبدیل شده اند.درواقع، رژیم صهیونیستی و حکام عرب منطقه ترجیح می دهند که انزوای سیاسی و تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران همچنان پابرجا باشد تا با دست باز تحولات منطقه را در جهت منافع خویش مدیریت کنند. تاثیر مستثیم برجام بر افزایش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه به حدی آشکار است که رقبای منطقه ای تهران از جمله عربستان سعودی و ترکیه به میزان مداخلات و ماجراجویی های نظامی خویش در کشورهای پیرامونی افزوده اند تا قبل از اجرایی شدن توافق، میدان های نبرد را به نفع خویش سروسامان دهند(یزدان پناه ،1394).

دولت اوباما  با اذعان به اینکه مذاکره  و استفاده از ابزار دیپلماسی تنها راه برای حل موضوع هسته ای ایران است سعی در اقناع مخالفان مذاکره با ایران دارد.آمریکایی ها با توجه به ناکارآمدی تحریم ها در تحقق آنچه توقف حرکت ایران به سوی سلاح هسته ای عنوان می کردند، وارد مذاکره با ایران شدند. همانگونه که جان کری وزیر امور خارجه امریکا اذعان می دارد: « ما باید با حقیقت روشن نیز روبرو شویم. تحریم ها به تنهایی موجب نمی شود که کار انجام شود و حتی به انجام دادن آن نزدیک شویم. این تحریم ها علاوه براین که نتوانست تلاش خستگی ناپذیر ایران برای توانایی تسلیحات هسته ای را متوقف کند بلکه حتی نتوانست آن را کند کند» (کری،1394).

 البته دولت آمریکا نیز همانند ایران به نتیجه رسیدن مذاکرات را به معنای پایان اختلافات ایران و آمریکا ارزیابی نکرده اند. همانگونه که اوباما رئیس جمهور امریکا می گوید: «هیچ چیز در این توافق مانع نمی شود که ما به تلاش های نیرومندانه خود در مقابله با تروریسم ، دست نشانده های ترور و فعالیت های بی ثبات کننده در منطقه ادامه ندهیم. ما در این نقطه روابط خود را با ایران عادی نمی کنیم. کاری که الان می کنیم این است که یکی از مشکلات سرنوشت ساز -یعنی دستیابی آنها به بمب هسته ای-را حل می کنیم و آن را از میان برمی داریم. اما تحریم های خودمان را که به علت سوابق حقوق بشری و تروریسم برقرار شده است، حفظ می کنیم. این تحریم ها لغو نمی شوند. ما نه تنها قادریم تحریم های خود را ادامه دهیم بلکه می توانیم تحریم های سازمان ملل را نیز که از تحریم های هسته ای مجزا هستند و به ارسال سلاح از سوی ایران به حزب الله و دیگر سازمان های تروریستی مربوط می شود، حفظ کنیم. » ((Obama,2015.

راهبردنظامیجدیدآمریکا و فضای مانور راهبردیجمهوریاسلامیایران

سیاست خارجی قدر تهای بزرگ در نظام آنارشیک بین المللی، به میزان زیادی بر قدرت نظامی آنها استوار است. هر چند که به واسطه ی تحولات نوین جهانی که از آن به عنوان عصر جهانی شدن و وابستگی متقابل یاد میشود، مطلوبیت نیروی نظامی برای نیل به اهداف سیاسی کاهش یافته و به کارگیری آن از سوی کشورهای بزرگ پر هزینه تر از گذشته شده است؛ لکن استفاده از زور و اقدامات نظامی هم چنان یکی از ابزارهای حیاتی در سیاست بین المللی به شمار می رود. در این میان، سیاست خارجی آمریکا به عنوان تنها ابراقدرت جهانی،بیش از سایر کشورها به قدرت نظامی آن گره خورده است. نگاهی به تاریخ سیاست خارجی آمریکا نشان دهنده ی این واقعیت است که نیروی نظامی همواره جایگاه مهمی در فرآیند طراحی و اجرای سیاست خارجی این کشور داشته و بسیاری از کشورهایی که مخالف سیاست های ایالات متحده بودند، هدف حمله ی نظامی این کشور قرار گرفته اند.(یزدان پناه و مجید جانفشان،1392)

اما از طرف دیگر، داشتن قلمرو نفوذ بیشتر ،به جمهوری اسلامی ایران سه چیز مهم می‌دهد:اول اینکه؛ گسترش حوزه نفوذ ایران موجب می‏شود تا آمریکا و رژیم صهیونیستی از فکر تهاجم نظامی به ایران منصرف شوند زیرا گسترش حوزه نفوذ ایران سبب می‏شود حمله به ایران نتایج غیرقابل‌پیش‌بینی و سختی برای آمریکا، رژیم صهیونیستی و متحدان منطقه‏ای آن‌ها داشته باشد و خطرهای زیادی ایجاد کند. دوم اینکه؛ گسترش نفوذ ایران سبب می‏شود تا میزان مشروعیت این کشور در منطقه افزایش یابد (و راهبرد ایران‏هراسی به نوعی با شکست مواجه شود ) و در داخل کشور نیز از حمایت بیشتری برخوردار گردد. سوم اینکه؛ گسترش نفوذ ایران در منطقه می‏تواند زمینه‏ساز انتقال منابع مالی بیشتری به این کشور به ویژه از طریق همسو کردن سیاست‏های نفتی کشورهای تحت نفوذ شود. قدرت مالی بیشتر به ایران امکان تأثیرگذاری بیشتر در تحولات منطقه و ایفای نقش یک قدرت منطقه‏ای را می‏دهد( فریدمن،1390).

برای جمهوری اسلامی ایران شناخت ضرورت های راهبردی آمریکا اهمیت فراوان دارد. منظور از ضرورت راهبردی، میزان و درجه ی اهمیت ژئوپلیتیکی و راهبردی بحران یا کشور مورد هدف می باشد. به عبارت روشن تر، هرگونه مداخله ی نظامی آمریکا می بایست مستلزم ارتقای امنیت ملی و رفع تهدیدات حیاتی علیه آمریکا و متحدینش باشد تا هزینه های گزاف آن قابل توجیه گردد. بررسی بافت یا زمینه ی هر یک از بحران ها و مواردی که آمریکا اقدام به مداخله ی نظامی کرده است، ضروری به نظر می رسد؛ زیرا گزینه های سیاست خارجی ابتدا مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرند و سپس اجرایی می شوند. این سنجش بر حسب میزان تصور تهدید و خطری که برای آمریکا و متحدینش ایجاد می کند، صورت می گیرد. اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی عراق موجب گردید تا هم جرج بوش پدر و هم جرج بوش پسر در تصمیم خود برای مداخله ی نظامی علیه این کشور مصمم باشند. در مورد لیبی نیز باید خاطرنشان کرد که ضرورت راهبردی این کشور برای آمریکا، ناشی از مجاورت و صادرات نفت آن به متحدین آمریکا (اروپائیان) بود .به طور کلی می توان بیان داشت محورها امنیت آمریکا در منطقه، در چهارنوع امنیت قابل طرح است که عبارتند از:الف)  امنیت انرژی،ب) امنیت رژیم صهیونیستی، ج)  امنیت فیزیکی (سربازان، شهروندان و نیروهای دیپلماتیک) ، د)  امنیت وجودی (هستی شناختی) . (یزدان پناه و مجید جانفشان،1392).

علاوه بر این، باید به این نکته نیز اشاره کرد که آمریکائی ها تلاش می کنند تا چون گذشته از آنچه که در منطقه به طور طبیعی پدید آمده است در جهت منافع استراتژیک خود استفاده کنند. راهبرد آمریکائیها در دهه های گذشته همواره مبتنی بر استفاده از  تحول صورت گرفته در معادلات قدرت در خاورمیانه به نفع خود و دوستان منطقه ای این کشور و به ضرر دولت های مخالف منطقه ای و دولت های رقیب فرامنطقه ای خود بوده است.سیاستمداران آمریکائی به  خوبی به این نکته پی برده اند که با پیروزی این انقلاب ها بدون تردید "گروه های اسلامگرا "تنها گزینه جایگزین رژیم های کنونی در جهان عرب هستند. آمریکائی ها با شناختی که از پیشینه گروه های اسلامگرا در خاورمیانه دارند به  خوبی درک می کنند که اسلامگراها در هر گونه معادله سیاسی پس از این انقلاب ها از جایگاه خاصی برخوردار هستند(اقبال، اردیبهشت 1391). این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی مردم سالاری دینی در منطقه منحصر به فرد است . ایران به سمت جامعه ای حرکت می کند که در آن توسعه همه جانبه بر مبنای آزادی، مردم سالاری و دینداری اصل اساسی و محور آن را تشکیل می دهد.(اردم ،1393)

با توجه به این که دکترین امنیت ملی آمریکا در سال 2012 ، صریحاً از منطقه آسیا و اقیانوس آرام به عنوان اولویت امنیتی این کشور یاد کرده است، بایستی انتظار این را داشت که از میزان نیروهای نظامی آمریکایی در مناطق مجاور جمهوری اسلامی ایران کاسته شود. طبیعتاً این امر تبعاتی را برای کشورهای منطقه از جمله ایران دربر خواهد داشت. از مهم ترین پیامدهای این کاهش حضور نظامی، می توان به تغییر الگوی مدخله گری آمریکا در منطقه و افزایش نقش متحدین منطقه ای این کشور اشاره نمود. (یزدان پناه و جانفشان، 1392؛ 271).

تغییر الگوی مدخله گری آمریکا در خاورمیانه هم نحوه نقش آفرینی متحدین استراتژیک آمریکا و هم رقبای این کشور را در این منطقه دستخوش تغییر و تحول خواهد کرد و منجر به باز آفرینی مجددتوازن قوا خواهد شد.

راهبرد موازنه سه بعدی جهت نفش آفرینی در تحولات منطقه ای

جمهوری اسلامی ایران باید با توجه به الگوی جدید مداخلاتی آمریکا در خاورمیانه  راهبردهای سیاسی و اقتصادی و امنیتی خود را سامان دهد. . این مهم مستلزم مدیریت دگرگونی هنجاری، به صورت پویا، منعطف و شبکه ای، چهره سازی و ایجاد مقبولیت، اعتمادسازی و قابل پیش بینی بودن، حساسیت زدایی و اقناع بازیگران اصلی منطقه ای و بین المللی، ایفای نقش نمونه ساز و شکل دهنده منطقه ای و تقویت دستگاه دیپلماسی حرفه ای است. (واعظی، 1387). افزون بر این،  جمهوری اسلامی ایران نیاز به اولویت‏بندی در اهداف و نوع پرداخت به آنان دارد. جمهوری اسلامی ایران شایسته است تا بر مبنای منافع خود در روندهای بین‏المللی شرکت و به تعیین دستور کار در نشستهای بین المللی بپردازد(اردم،1393).

همزمان با نقش آفرینی بین المللی و اتخاذ سیاست بیطرفی فعال در قبال قدرتهای بین المللی ، جمهوری اسلامی ایران شایسته است در عرصه منطقه ای با توجه به رقابت سه ژئوپلیتیک تشیع(به رهبری ایران)، سلفی (به رهبری عربستان سعودی) و اخوانی (به رهبری ترکیه)، راهبرد "موازنه سه بعدی قدرت" را مورد توجه قرار دهد تا از بروز خلا قدرت در خاورمیانه جلوگیری نماید.

جمهوری اسلامی ایران می‌تواند در چند حوزه فعالیتهای خود را متمرکز سازد: نخست، تأکید بر طرح مردم‌سالاری دینی به عنوان یک الگوی منطبق با ارزش‌های و هنجارهای منطقه‌ای؛  دوم، تلاش در جهت گسترش همکاری‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی با کشورهای مهم منطقه به منظور کاهش میزان دخالت نیروهای بیرونی در فرآیند ایجاد نظم منطقه‌‌ای. اصلاح ساختارهای اقتصادی و پاسخ به تقاضاهای فزاینده خیل عظیم جمعیت جوان و جویای کار در منطقه از طریق کمک به بازارها و اتحادیه اقتصادی منطقه‌ای از ضروری‌ترین زمینه‌های گسترش همکاری‌های منطقه‌ای است.(واعظی،1384)، سوم، جلوگیری از بروز هرگونه ائتلافی میان ترکیه و عربستان ، چهارم، تلاش برای یافتن راه حلی سیاسی برای بحران سوریه و ممانعت از طولانی شدن آن  و نیز جلوگیری از شدت گیری منازعات مذهبی و فرقه ای در منطقه، و پنجم، ارتقای همکاری های اقتصادی با چین و تسری آن به حوزه های فرهنگی و نظامی. (یزدان پناه و مجید جانفشان،1392)

جمهوری اسلامی ایران شایسته است رویکردهای سلبی و ایجابی زیر را جهت اقدامات راهبردی خود در منطقه خاورمیانه به طور همرمان انجام دهد:

-        مقابله با منزوی سازی و محدودسازی ایران از طریق افزایش تعامل و مشارکت فعال در کلیه سازوکارها و سازما نهای منطقه ای با استفاده از دیپلماسی دو و چندجانبه.

-         نهادسازی منطقه ای از طریق ایجاد سازمانها و سازوکارهای چندجانبه منطقه ای جدید از طریق تعامل و تأثیرگذاری بر سیاست خارجی سایر بازیگران منطقه با به کارگیری دیپلماسی فعال دو و چندجانبه.

-        ممانعت از امنیتی شدن جمهوری اسلامی ایران از طریق اعتمادسازی و شفافیت در سیاست خارجی با به کارگیری دیپلماسی فعال و چندجانبه در سازما نها و سازوکارهای منطقه ای

-         ارتقای مشروعیت منطقه ای جمهوری اسلامی ایران از طریق هنجارسازی و افزایش قدرت چانه زنی ایران در سازمان ها و سازوکارهای چندجانبه.

-        پیشگیری از منازعات و بحران های منطقه ای از طریق نظارت بر تحولات منطقه با استفاده از موقعیت حضور در سازمانها و سازوکارهای چندجانبه منطقه ای.

-         اعتمادسازی جمعی  از طریق ایجاد و افزایش اعتماد و اقبال کشورهای منطقه به سازما ن ها و سازوکارهای چندجانبه منطقه ای از طریق تعامل و هماهنگی با به کارگیری دیپلماسی شفاف و واقع گرایانه .

-        تعامل گسترده و عضویت در کلیه سازمان ها و سازوکارهای چندجانبه منطقه ای از طریق اعتمادسازی و تعامل سازنده با کشورهای منطقه با استفاده از موقعیت (ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر). (اکرمی نیا ،1392، 56-57)

 

نتیجه گیری

با عنایت به آنچه گذشت مشخص گردید که آمریکا بر اساس محاسبه هزینه  و فایده در نظر دارد چرخش راهبردی از خاورمیانه به سوی شرق آسیا نماید. از این حیث آمریکا نگاهی منفی نسبت به حرکت های افراطی گرایی در منطقه که موجب ثبات زدایی از آن می شود پیدا کرده است و سعی در ایجاد اجماع منطقه ای برای تضعیف نیرو های رادیکال فعال در خاورمیانه دارد. همزمان، در چارچوب سیاست اعلامی دموکراسی سازی در منطقه در نظر دارد به سیاست اعمالی ایجاد یا تقویت رژیم های همسو در منطقه به نام حمایت از فعالیت های آزادی خواهانه بپردازد و در این مسیر تلاش دارد تا از درگیر شدن در یک جنگ تازه که هزینه های سیاسی و اقتصادی جدیدی به آمریکا تحمیل کند خود داری نماید. آمریکا سیاست های جدید خویش را برای پیشبرد منافع ملی این کشور در این منطقه بیشتر مبتنی بر ابزار های قدرت نرم ، استفاده از قدرت هوشمند و ساز و کارهای دیپلماتیک قرار  داده است تا از این مجرا هم از هزینه های ناشی از تعقیب منافع خود در خاورمیانه بکاهد و هم دستاورد های سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را افزایش دهد.

در این رهگذر، اتخاذ راهکارهای متنوع سیاسی ، اقتصادی و امنیتی جهت مدیریت و کنترل تحولات منطقه ای باید در دستور کار سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، ثبات سازی، تلاش در جهت ایجاد اجماع منطقه ای همسو با منافع جمهوری اسلامی ایران، خنثی سازی فشارهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران از طریق افزایش شفاف سازی درسیاست خارجی و تعامل موثر و سازنده در چارچوب سازوکارهای موجود منطقه ای با استفاده از دیپلماسی فعال و چندجانبه می تواند به عنوان راهبردهای بلند مدت جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گیرد. از طرفی موج بیداری اسلامی فرصت کم نظیری را برای گسترش پیام انقلاب اسلامی وهنجارهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه ایجاد نموده است. بنابراین، توجه مضاعف به این عامل مهم و تأثیرگذار، می طلبد با استفاده از ظرفیت های دولتی و غیردولتی، سازوکارهای مناسبی برای تقویت، کمک و هدایت بیداری اسلامی در منطقه ایجاد شود. با توجه به گستردگی منطقه آسیای غربی و جنوب غربی، تکثر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای، تنوع مسایل موجود در منطقه و وجود نهادهای تأثیرگذار داخلی، به نظر می رسد اجرای راهبردهای مطلوب در حوزه سیاست خارجی نیازمند نقش آفرینی بین المللی و اتخاذ سیاست بیطرفی فعال در قبال قدرتهای بین المللی ، همزمان با اتخاذ راهبرد "موازنه سه بعدی قدرت" در عرصه منطقه ای با توجه به رقابت سه ژئوپلیتیک محور مقاومت (به رهبری ایران)، سلفی (به رهبری عربستان سعودی) و اخوانی (به رهبری ترکیه)، به منظور جلوگیری از بروز خلا قدرت در خاورمیانه خواهد بود.



[1] Pivot to Asia

[2] Cold War

[3] Preemptive

[4] Middle East and North Africa